پایه های نهم (تیزهوشان)، دهم، یازدهم و دوازدهم جهت دریافت برنامه ی 2 هفته ای رایگان مشخصات خود را به شماره ی 09025646234 پیامک کنید.

آموزشگاه کنکور

تست ادبیات دهم درس 9 ترکیبی

5/5 - (1 امتیاز)

تست ادبیات دهم درس 9 برای دانش آموزان رشته ریاضی و انسانی و تجربی می باشد. این تست ها به شما کمک میکند تا بتوانید تسلط خود را در درس پیدا کنید و خود را به چالش بکشید همچنین شما میتوانید با دنبال کردن پیج اینستاگرام تیم مشاوره تحصیلی اکو و کانال تلگرام تیم مشاوره اکو تست هایی مشابه با تست تست ادبیات دهم درس 9 و تست از دروس دیگر را در اختیار خود داشته باشید.

دانلود تست ادبیات دهم درس 9

تیم مشاوره تحصیلی اکو اینجا کنار شماست تا به شما کمک کنند گام های مثبتی به سمت کنکور بردارید. این درس دارای 50 سوال میباشد با پاسخنامه تشریحی و کلیدی و شما میتوانید بعد از حل این تست ها با پاسخنامه کلیدی سوالات خود را چک کنید و همچنین درصد خود را محاسبه کنید.

دهم 14

برای دریافت لینک تست ادبیات دهم درس 9 به جدول پایین صفحه مراجعه کنید.

ادبیات دهم درس 9

در این بخش معنی درس ادبیات دهم را در اختیار شما قرار میدهیم.

  • زنگ نقّاشی، دلخواه و روان بود. خشکی نداشت. به جِد گرفته نمی‌شد. خنده در آن روا بود. معلّم دور نبود. صورتک به رو نداشت. «صاد» معلّم ما بود؛ آدمی افتاده و صاف. سالش به چهل نمی‌رسید. کارش نگار نقشهٔ قالی بود و در آن دستی نازک داشت. نقش‌بندی‌اش دلگشا بود و رنگ را نگارین می‌ریخت. آدم در نقشه‌اش نبود و بهتر که نبود. در پیچ و تاب عرفانیِ اسلیمی، آدم چه کاره بود؟!
  • زنگ نقّاشی بود، دوست داشتنی و زودگذر بود. خسته کننده نبود. جدی گرفته نمی‌شد. خنده در آن جایز بود. صاد معلمّ ما بود؛ آدمی فروتن و پاکدل. سالش به چهل نمی‌رسید. با ما صمیمی بود. یکرنگ و یکدل بود. کارش نگارنقشۀ قالی بود و در آن مهارت داشت. نقاشی اش جالب بود و رنگ آمیزی اش بسیار خوب بود. آدم نقاشی نمی کرد و بهتر که انسان را نقاشی نمی کرد. در پیچ و تاب عرفانیِ نقشه مینیاتور، بهتر است آدم نباید؟!
  • معلّم، مرغان را گویا می‌کشید؛ گوزن را رعنا رقم می‌زد؛ خرگوش را چابک می‌بست؛ سگ را روان گَرته می‌ریخت؛ امّا در بیرنگ اسب حرفی به کارش بود و مرا حدیثی از اسب پردازی معلّم در یاد است.
  • معلمّ، مرغان را زنده و طبیعی می‌کشید؛ گوزن را زیبا رقم می‌زد؛ خرگوش را زنده و زرنگ نقاشی می‌کرد؛ سگ را خوب طراحی می‌کرد؛ امّا در طراحی اسب توانمند نبود و من داستانی از اسب کشیدن معلمّم در یاد دارم.
  • سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و چشم به راه معلّم. «صاد» آمد. بر پا شدیم و نشستیم. لوله‌ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز نهاد. نقشۀ قالی بود و لابد ناتمام بود. معلّم را عادت بود که نقشۀ نیم‌کاری با خود به کلاس آورد و کارش پیوسته همان بود؛ به تختۀ سیاه با گچ طرح جانوری می‌ریخت؛ ما را به رونگاری آن می‌نشاند و خود به نقطه چینی نقشۀ خود می‌نشست.
  •  سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و منتظر آموزگارمان بودیم. آقای صاد آمد. (به احترام معلم) بلند شدیم و نشستیم. لوله ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز گذاشت. نقشۀ قالی بود و حتما ناتمام بود. معلم ما عادت داشت که نقشۀ نیمه کاره ای را با خود به کلاس می آورد و کارش همیشه همین بود: روی تخته سیاه با گچ طرح جانوری می‌کشید و از ما می‌خواست از روی آن طر، نقاشی بکشیم و خودش به نقطه چینی نقشۀ قالی خودش می‌پرداخت.
  • معلّم پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت: «خرگوشی می‌کشم تا بکشید.» شاگردی از درِ مخالفت صدا برداشت: «خرگوش نه!» و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکی‌شان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است.» از ته کلاس شاگردی بانگ زد: «اسب!» و تنی چند با او هم صدا شدند: «اسب، اسب!»  و معلّم مشوّش بود. از درِ ناسازی صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمی‌خورد؛ حیوان مشکلی است.» پی‌بردیم راه دست خودش هم نیست و این بار اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب!»
  • معلمّ پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت:»خرگوشی می‌کشم تا بکشید.« شاگردی از روی مخالفت فریاد زد و گفت خرگوش نه و شیطنت دیگران را تحریک کرد. صدای یکیشان برخاست» :خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است» و از ته کلاس شاگردی فریاد زد اسب و چند تن با او هم صدا شدند «اسب، اسب». معلمّ آشفته شد. از درِ ناسازی گفت چرا اسب برای شما مناسب نیست. پی بردیم خودش هم در کشیدن اسب مشکل دارد و این بار شاگردان از جا کنده شدند و همه با هم همسخن شدیم: «اسب، اسب».

در ادامه این مطلب از تست ادبیات دهم درس 9

  • که معلّم فریاد کشید: «ساکت!» و ما ساکت شدیم و معلّم آهسته گفت: «باشد، اسب می‌کشم.» و طرّاحی آغاز کرد. «صاد» هرگز جانوری جز از پهلو نکشید. خَلفِ صدقِ نیاکانِ هنرور خود بود و نمایش نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، اسبیِ خود را به کمال نشان می‌داد.
  • که معلم فریاد کشید ساکت و ما ساکت شدیم. معلمّ آهسته گفت: باشد اسب می‌کشم و شروع به طراحی اسب کرد. «صاد» هرگز همیشه طرح جانوران را از پهلو می‌کشید. جانشین شایسته نیاکان هنرور خودش بود. (همان روش گذشتگان را انجام می‌داد.) نشان دادن نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، شکل اسب بودن خود را کامل نشان می‌داد.
  • دست معلّم از وَقَب حیوان روان شد؛ فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. فکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند؛ پس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و غارِب به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ گُرده را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن باز آمد. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه فرا رفت و دو دست را تا فراز کُلهّ نمایان ساخت. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گرته زد. «صاد» از کار باز ماند. دستش را پایین برد و مردّد مانده بود. صورت از او چیزی می‌طلبید؛ تمامت خود می‌خواست.
  • دست معلمّ از فرورفتگی کمر حیوان روان شد؛ پایین آمد. لب را کنار صورت کشید. فکّ زیرین را طی کرد و در قوس زیر گردن اسب ماند؛ سپس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و میان دو کتف به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ بالای کمر را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن برگشت. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه بالا رفت و دو دست را تا فراز کُلهّ آشکار کرد. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو طراحی کرد. از کار دست کشید. دستش را پایین برد و دودل مانده بود. صورت از او چیزی می‌طلبید؛ می‌گفت من را تمام کن.
  • کُلّۀ پاها مانده بود با سُم‌ها، و ما چشم به راه آخرِ کار و با خبر از مشکلِ «صاد». سراپاش از درماندگی‌اش خبر می‌داد، امّا معلّم درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید؛ شتابان خط‌هایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد؛ صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد.» و معلّم که از مَخمصه رَسته بود، به خون‌سردی گفت: «در علف است؛ حیوان باید بچرد.»
  • معلمّ نقّاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورتگری درمی‌ماند، چارۀ درماندگی به شیوۀ معلّم خود می‌کند.
  • برآمدگی پشت پاهای اسب با سُم‌ها مانده بود (هنوز کشیده نشده بود)، و ما منتظر آخر کاربودیم و از مشکلِ «صاد» خبر داشتیم. سراپایش از درماندگی اش خبر می‌داد، امّا آموزگار درنماند. زیرکانه از این تنگنا رهایی یافت و این به سود اسب انجامید؛ شتابان خط‌هایی درهم کشید و علفزاری را نقاشی کرد و حیوان را تا ساق پا در علف نشاند. شیطنت شاگردی شکفت و فریاد زد حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد؛ و معلمّ که از تنگنا رهایی یافته بود، با خونسردی گفت: در علف است؛ حیوان باید بچرد.
  • به معلم نقّاشی من خبر دهید که شاگرد وفادار کوچکت، هر جا در کار صورتگری و نقاشی عاجز می‌شود، به روش معلمّ خود برای درماندگی اش چاره اندیشی می‌کند.

تیم مشاووره تحصیلی آکو

تیم مشاوره تحصیلی اکو با مدیریت مهندس حاج کرم تست ادبیات دهم درس 9 را در اختیار شما قرار داده اند تا شما بتوانید با استفاده از آن گامی مثبت به سمت کنکور بردارید. شما میتوانید با مشاوان آکو در مهم ترین سال زندگیتان که سال کنکور است مشاوره داشته باشید و با موفقیت این سال را سپری کنید.

روش مطالعه و یادگیری تاریخ ادبیات کنکور - تکنیک خواندن تاریخ ادبیات برای کنکور - مرکز کنکور پرسا
مشخصات
اطلاعات
نام درس:
ادبیات
پایه :
دهم
رشته:
ریاضی و تجربی و انسانی
نوع سوالات:
تستی
تعداد سوالات :
50
مرجع سوالات:
تیم مشاوره تحصیلی اکو
طراح:
تالیفی و سراسری
لینک های دانلود

برای نمایش لینک های دانلود لطفاً وارد شوید!

تلگرام
فیسبوک
واتساپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا